نه جنگلِ سبز، نه باغِ گُل‌ها، نه کوهِ سنگی، نه دشت‌وصحرا.
این ردِّ سرخِ تازیانه -که به‌جاست- جز نشانه‌ی سکوتی پوچ و متناقض در جوابِ پرسشی‌ست که می پرسیمشان؟ خائنین، همیشه خود را وفادارترینان جلوه داده‌اند و همیشه، ماییم فراموش‌شدگان. چه که پیش از این، خود، خود را فراموش کردیم. خائنین عربده می‌کشند بلند. می‌خندند قاهقاه. می‌گریند نه به های‌های که به لرزشِ شانه‌ها هنوز اما، کسی را باوری نیست که  ذهنِ باغچه دارد آرام‌آرام از خاطراتِ سبز، تهی می‌شود.
و در این میان، یکی نیست به این قاتل‌های سادیستیک و سریالیِ دیروز و میلیاردرهای مریض‌احوال و بی‌کلاسِ امروز بگوید آن بهارِ پرشکوفه‌تان هم که قتلِ عامِ میهن پرستان بوده است که!.. و اگر حقایقِ اینجا همینهاست که شما عُق می کنید؛ پس من را ول کنید تا همچنان در همان چراگاهِ تحمیقِ خودم بچرم.